گم می شوم
در ازدحام یک نگاه
بغض ،
مرا گریه می کند ..
اندوه ، مرا می خندد
و صدای ِ عجـیبی
در ادراک تنهایی
مرا می نوشد !
+ خرداد91
بسان عبادتگاهی ست
به هنگام باران
می دانم
وقتی پر می شوم از تو
واژه هایم سبز خواهند شد
و تمام ِ من برآورده ...
+ فروردین 91
می گویند حواسم نیست
هوای ِ ابری لحظه ها را
می گویند غم شده ام
و من نگاه می کنم ...
آخر،
همه حرف ها که
گفتنی نیست
وقتی نگاهت بغض می کند !
وقتی بدون شرح میشود حال ِ روزهایت
حتی بهار هم
معجزه نمی کند !
+ 14 اردیبهشت 91
در این تنهایی عجیب
من ِ او خواهم شد
آخر
وقتی مرا در غم می سرود!
در نگاه ناگفته ها ،دیدم ...
من ِ او را
که می خندید !
+ 9. اردیبهشت 91
در بازی قایم باشک ذهنم
می شمارم
1 ، 2 ، 3 ...
و ته دلم
آرزویی شبیه گم کردن َ ت
پیدا می کند مرا .. !
+ 30 . 01 . 91
برایت بوسه آورده ام
و لبخندی طولانی
می دانم
بهار که بیاید
باران که ببارد
پر از بهانه خواهیم شد
برای ِ تازه شدن
.
.
اسفند 90
+ دلتون بهاری ، لبتون خندون ، روزگارتون خوش باد ..
+ سکوت ، سال نود .. پاییزی ماند !
پاییز آمد ،
من اما
از شوقی ناگهانی
یخ کرده ام
گویی فصل هاراگم کرده ،
باور پریشان من
باش و بسوزان
بسان تبی
مرا در خود
شاید لمس کنی
نیاز بارانی شدنم را
من قانعم
فقط لحظه ای
پاییز90
کاغــذ مچاله ای شده ام
چــسبیده به افــکار پریشان
به ناگفته های ِ ساده
پر از هیچ هایم را
کمی
بخوان
شاید معـجزه شد ...
و من ،
من شدم !!
14 بهمن 90